تغنى به قرآن: خواندن قرآن با صداى زيبا و آهنگين
تغنّى از ريشه «غ - ن - ى» به معناى خواندن با صداى كشيده[1]، زيبا، نازك[2] و آواز طربانگيز[3] و تغنى به قرآن تلاوت قرآن با صداى نيكو و مرجّع است.[4] برخى آن را به قرائت با صداى بلند و نيكو همراه با خشوع، رقّت و اندوه تعريف كردهاند.[5] اين اصطلاح برگرفته از روايات[6] رسول خدا(صلى الله عليه وآله)است؛ از جمله روايت مشهور «ليس منّا من لم يتغنّ بالقرآن[7] = كسى كه به قرآن تغنى نكند از ما نيست». در برخى نقلهاى اين روايت آمده است: «همانا قرآنْ حزين نازل شده است، پس هنگام خواندن آن گريه كنيد؛ يا خود را به حالت گريان درآوريد و به قرآن تغنّى كنيد كه هركس به قرآن تغنّى نكند از ما نيست».[8]علما از ديرباز در تفسير اين روايت و مراد از تغنّى در آن آراى مختلفى بيان كردهاند[9]: بسيارى تغنّى در روايت ياد شده را از ريشه «غِناء» و به معناى خواندن قرآن با صداى زيبا همراه الحان و انغام ولى سازگار با قداست قرآن تفسير كردهاند.[10]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 663
اين نظر از ابن عباس، ابنمسعود و برخى ديگر از صحابه و تابعان گزارش شده است[11] و شافعى، ابوحنيفه، طبرى، ابن العربى[12]، ابن ابى مليكه، نووى[13]، ابنقدامه و جمع ديگرى از عالمان اهل سنت آن را برگزيدهاند.[14]
همچنين گروهى از دانشمندان اماميه از جمله طبرسى[15] سبزوارى[16]، آخوند خراسانى، شريعت اصفهانى[17]، فاضل گروسى[18] فيض كاشانى[19]، نراقى[20]، ماجد بحرانى[21] و گروهى از معاصران[22] تغنى را به معناى ياد شده دانسته و با استناد به اين روايت، تلاوت آهنگين قرآن را جايز دانسته و به استحباب آن فتوا دادهاند.[23]
ايشان افزون بر سياق روايت، برخى روايات مشابه را مانند «ما أذن الله لشيء ما أذن لنبي حسن الصوت يتغنّي بالقرآن يجهر به[24]= خداوند به چيزى اذن نداده است؛ آن گونه كه به صداى بلند پيامبر خوش صدايش كه قرآن را با تغنى مىخواند اذن داده است»، دليل يا مؤيّد ديدگاه خود دانستهاند.[25] نيز موافقان اين ديدگاه از شيعه[26] و سنى[27] به روايات ديگرى استناد كردهاند كه در 4 گروه به آن اشاره مىشود:
الف. رواياتى تلاوت قرآن را با صداى نيكو ستايش و به آن سفارش مىكنند[28]؛ براى نمونه رسولخدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «لكلّ شيء حلية وحلية القرآن الصوت الحسن[29]= براى هر چيزى زيورى است و زيور قرآن صداى نيكوست»؛ يا فرمودند: «فانّ صوت الحسن يزيد القرآن حسناً[30]= صداى نيكو بر زيبايى قرآن مىافزايد». امام صادق(عليه السلام) نيز ترتيل در آيه شريفه«و رَتِّلِ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 664
القُرءانَ تَرتيلا»(مزمّل/73، 4) را به تلاوت آرام و با صداى نيكو تفسير كرده است: «هو أن تتمكث فيه و تحسن به صوتك».[31]ب. رواياتى به خواندن قرآن همراه ترجيع (گرداندن آواز در گلو) سفارش مىكنند؛ مثلاً بنا به نقلى امام باقر(عليه السلام) فرمود: قرآن را با آواز بخوانيد، زيرا خداوند دوست دارد كه قرآن با صداى خوش و همراه آواز خوانده شود.[32]
ج. رواياتى به خواندن قرآن با لحن عربى سفارش مىكنند؛ مثلاً رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اقرؤا القرآن بألحان العرب وأصواتها[33] = قرآن را با آواز و نواى عربى بخوانيد».
د. رواياتى كه قرائت آهنگين و با صداى نيكوى قرآن را از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)[34] و اهل بيت(عليهم السلام)[35] نقل يا گوش دادن آن حضرت را به تلاوت آهنگين اصحابش گزارش مىكنند.[36] (=> ترتيل و تلاوت)[37]
گروهى هم تغنّى به قرآن را به سبب شباهتش با كار فاسقان حرام و بدعت شمرده و جلوگيرى از آن را از امور حسبيه و وظيفه حاكم اسلامى دانسته و گوش دادن به اين گونه قرائت را نيز حرام شمردهاند[38]؛ ماوردى با استناد به روايتى از رسولخدا(صلى الله عليه وآله)رواج اينگونه تلاوت را از اشراط الساعه (نشانههاى ظهور قيامت) و نشانه نزول بلا شمرده است[39] و ابن خلدون اصول صنعت موسيقى را اساساً از هر جهت جداى از قرآن دانسته، مىگويد: قرآن جايگاه التذاذ با صوت نيكو نيست[40]، از اين رو جمعى تغنى در روايت ياد شده را از ريشه «غنى» و به بىنيازى جستن به قرآن تفسير كردهاند.[41] و روايت «من قرأ القرآن فهو غنى لا فقر بعده»از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امام صادق(عليه السلام)[42] و نيز رواياتى ديگر را[43] شاهد آن گرفتهاند[44]، هر چند در اينكه مراد از استغناء، بىنيازى جستن از امور مادى و دنيوى[45]، علوم يا معارف بشر، احاديث و كتابها، علم به اخبار امتهاى پيشين[46] يا هرچه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 665
غير قرآن باشد[47]، ديدگاههاى مختلفى ارائه و در اين باره به ادله و شواهد ذيل نيز استناد شده است:
الف. اصولاً تغنى در روايت ياد شده نمىتواند به معناى تلاوت آهنگين باشد، زيرا بسيار بعيد است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)كسانى را كه قرآن را با ترجيع و صداى نيكو نخوانند از خود نداند، چون اين گونه قرائت براى بسيارى شدنى نيست.[48]
ب. بر اساس روايات فراوان غنا مطلقاً (چه در كلام حق، چه در كلام باطل) حرام است. اگر غنا در كلام باطل عقاب الهى مىآورد، عقوبت تغنّى به قرآن چند برابر است.[49]
ج. اخبارى كه تغنّى به قرآن را مذمت مىكنند[50] و بر حرمت آن دلالت دارند؛ مانند خبرى كه از تلاوت قرآن با الحان فاسقان و ترجيع غنا نهى مىكند. [51] اين گروه معتقدند، مجرد ترجيع و تحسين و تحزين صوت، مستلزم غنا نيست، زيرا مقصود از ترجيع در روايات مورد اشاره چرخاندن صدا در گلوست كه اگر به صورت لهوى نباشد، غنا نيست[52]؛ همچنين مطلق لحن اگر لهوى و مناسب با مجالس لهو نباشد غنا نيست[53] و اخبارى كه به خواندن قرآن با صداى نيكو و حزين سفارش مىكنند نيز به غنا ربطى ندارند.[54]
گفتنى است موافقان تغنّى به قرآن تفسير واژه تغنى به غنا را مناسبتر و به واقع نزديكتر دانسته[55]، حتى گروهى تفسير آن را به استغناء در زبان عرب غيررايج دانسته، معتقدند تغنى در زبان عربى به معناى غناء و صوت است و احدى آن را به استغنا معنى نكرده است.[56] شافعى معناى ياد شده را بعيد شمرده است[57]؛ ليكن دادههاى واژهشناسان اين نظر را تأييد نمىكند[58] و در پاسخ نخستين دليل مخالفان و ادعاى عدم امكان التزام به معناى روايت، اگر تغنى به غنا تفسير شود، گفتهاند: مقصود روايت اين است كه هركس بر تلاوت آهنگين قرآن توانا باشد و به تصور جايز نبودنش، از آن پرهيز كند، از ما نيست»[59]
در پاسخ دليل دوم آنان گفتهاند: اخبار تحسين صوت و تغنى به قرآن، ادله حرمت غنا به نحو
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 666
مطلق راتخصيص مىزند.[60] بعضى مانند فيض كاشانى و آيةالله معرفت معتقدند: ظاهر روايات تحريم غنا نشان مىدهد كه حرمت آن به سبب ارتكاب محرماتى است كه نوعاً در مجالس غنا وجود داشته و دارد، و گرنه غنا ذاتاً حرام نيست.[61]
در پاسخ دليل سوم گفته شده است كه مراد از روايات حرمت تغنى، تلاوت قرآن به شكل غناى لهوى است.[62] و روايت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)كه فرمود: قرآن را با الحان و اصوات عرب بخوانيد و از الحان اهلفسق و گناه كبيره پرهيز كنيد؛ بهزودى پس از من اقوامى مىآيند كه قرآن را با ترجيع غنا تلاوت مىكنند[63]اين معنا را تأييد مىكند[64]، افزون بر اين، روايت تغنى از طريق اهل سنت نقل شده است و افزون بر ضعف سند[65] برخى آن را بر تقيّه حمل كردهاند[66]؛ ولى وجود آراى مخالف در ميان علماى اهلسنت كه پيشتر به آن اشاره شد، اين را بر نمىتابد.[67]
به هر روى، اخبار اماميه و اهل سنت همگى بر استحباب تلاوت قرآن با صداى زيبا دلالت دارند[68]؛ ولى بايد در اين جهت به گونهاى افراط نشود كه به حد الحان و غنا برسد.[69]
برخى تلاوت قرآن با الحان و نغمههاى طبيعى را پسنديده و تلاوت آن را با الحان تصنّعى مكروه دانستهاند[70]، زيرا موسيقى طبيعى خاص قرآن اثرش از هر موسيقى ديگر در برانگيختن احساسات عميق و متعالى انسان بيشتر است[71] و لهجه قرآن شيرين و شيواست و انسان را از درك آن مبهوت و زبان را از وصف آن ناتوان مىسازد.[72] قارى قرآن اگر آن را نيك تلاوت كند، آن را آوايى هماهنگ و نغمهاى فراگير مىيابد كه تمام وجودش را فرا گرفته است[73] و قرائت قرآن با صداى زيبا و آهنگ دلنشين سبب مىشود تا قرآن در اعماق جان آدمى نفوذ و انسان را از كلام الهى متأثر كند و در فضاى ملكوتى آن به پرواز در آورد.[74] پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: قرآن را با الحان و آهنگهاى دلنشين عرب بخوانيد.[75]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 667
استفاده از مقامات و نغمات در قرائت* قرآن اگر بىتكلف و متناسب با معانى آيات باشد، تأثير آن را چند برابر مىكند؛ ولى اگر در اين جهت افراط شود بهگونهاى كه الفاظ و عبارات تغيير كنند، حرام و گناه كبيره شمرده مىشود و قارى آن را فاسق و مدعى حليت آن را كافر خواندهاند.[76] ابن قيّم، قرائت قرآن را بر اساس مقامات و الحان اگر طبيعى باشد و به تجويد و ترتيل آن خدشه نزند، سيره و روش سلف صالح دانسته و مراعات آن را مايه تأثير تلاوت بر شنونده شمرده است؛ ولى به كارگيرى مقامات ـ مجموع اصوات پى در پى يك دستگاه را با فواصل اصوات، مقام گويند. قاريان در قرائت قرآن از 8 مقام با عناوين ذيل استفاده مىكنند: بيات، راست، سه گاه، حجاز، نهاوند، صبا، عجم و چهارگاه ـ[77] و الحان و نغمات را به صورت تكلفآميز و بر حسب اصول علم موسيقى، بر خلاف سيره سلف صالح خوانده و پرهيز از آن را لازم دانسته است.[78]
احتمالاً اختلاف ياد شده در جواز و عدم جواز تغنى به قرآن، لفظى و ناشى از تضييق و توسعه در مفهوم غناء[79] است، از اين رو مخالفان تغنى، ترجيع و لحن در قرائت قرآن را اگر لهوى نباشد، غنا ندانسته. آن را جايز شمردهاند[80]؛ ولى سبزوارى و جمعى ديگر به جواز آن معتقدند. او مىگويد: در روايات به تحسين صوت و ترجيع و تحزين در قرآن توصيه شده است، در حالى كه هيچ يك از اينها بىغنا امكان ندارد.[81] برخى از متخصصان هنر موسيقى نيز معتقدند موارد ياد شده در روايات بىتغنى شدنى نيست[82] و شيخ انصارى تصريح مىكند بر فرض غنا اين مورد را شامل شود، دليل بر حرمت آن نيست[83]؛ همچنين كسانى كه به جواز تغنى در تلاوت قرآن فتوا دادهاند بيشتر آن را به لهوى نبودن و مناسبت نداشتن با مجالس لهو و لعب و الحان فاسقان مشروط كردهاند.[84]
سيد ماجد حسينى مىگويد: بررسيهاى تاريخى نشان مىدهد شيوع استعمال غنا در آوازهاى لهوى مناسب با مجالس لهو و لعب سبب شده است واژه غنا در اين معنا حقيقت عرفى گردد و مراد از غنا در رواياتى كه در مذمت و حرمت آن وارد شدهاند همين معناى عرفى است؛ اما مقصود از غنا در رواياتى كه تغنى به قرآن را توصيه مىكنند، معناى لغوى آن است.[85]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 668
به هر روى، قرائت قرآن با الحان عربى، غير از الحان اهل فسق و كبائر و غير از ترجيع لهوى است و قاريان قرآن در كشورهاى عربى، قرآن را با صداى زيبا و آهنگهاى عربى مىخوانند و سبك و شيوه آنان آهنگ فاسقان و ترجيع غناى لهوى نيست.[86]
احتمالات ديگر در تفسير تغنى به قرآن:
افزون بر دو معناى ياد شده معانى ديگرى براى تغنى در روايت ياد شده بيان شده است:1. ابن انبارى تغنى را به معناى لذت بردن دانسته است؛ يعنى هر كس از تلاوت قرآن لذت نبرد، آن چنانكه صاحبان لهو و لعب از غنا لذت مىبرند، از ما نيست.[87] سيد مرتضى اين معنا را بعيدترين معانى اين روايت دانسته است.[88]
2. ابن حبان بُستى و برخى ديگر تغنّى را به حزن و اندوه تفسير كرده و مىگويند: مقصود روايت اين است هركه با خواندن قرآن محزون نشود، از ما نيست.[89] احتمالا اين ديدگاه متأثّر از رواياتى باشد كه تلاوت حزين قرآن را توصيه كردهاند. قُطرب نيز ترتيل را در آيه «و رَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا» به حزين خواندن قرآن تفسير كرده است.[90]
3. برخى تغنى را به معناى بلند خواندن دانستهاند؛ يعنى هركس قرآن را بلند نخواند، از ما نيست.[91]
4. سيد مرتضى تغنّى را از ريشه غنى الرجل بالمكان يعنى اقامتش در آن مكان طولانى و ملازم با آن شد دانسته و در اين خصوص به برخى اشعار عربى و آيات «كَاَن لَم تَغنَ بِالاَمس»(يونس/10،24) و «كَاَن لَم يَغنَوا فيهَا»(اعراف/7،92) استناد كرده است؛ يعنى هركس بر قرآن اقامت نكند و ملازم با قرآن و احكام و معارف آن نگردد، از ما نيست.[92]
5. ابن اعرابى مىگويد: عربها در بيشتر حالات زندگىشان با آواز ركبانى تغنى مىكردند و پيامبر(صلى الله عليه وآله)دوست مىداشتند مسلمانان به جاى آواز ركبانى قرآن را زمزمه كنند، از اينرو فرمودند: هركس قرائت قرآن با صداى خوش را جايگزين آواز ركبانى نكند و از آن لذت نبرد، از ما نيست.[93] چنانكه مشاهده مىشود معانى يادشده تأويلاتىاند كه بعضاً برخلاف ظاهر روايت و پذيرفتن آن مشكل است.
منابع
آشنائى با قرآن، مرتضى مطهرى (م.1358ش.)، قم، صدرا، 1370ش؛ الاحكام الفقهية الخاصة بالقرآن، عبدالعزيز الجيلانى، عربستان، دار ابن الجوزى، 1425ق؛ امالى، السيد المرتضى (م.436ق.)، به كوشش حلبى، قم،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 669
مكتبة النجفى، 1403ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ تاريخ ابن خلدون، ابنخلدون (م.808ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تجويد استدلالى، عبدالحى بن فاضل گروسى، به كوشش كوشا، ايران، نشر شفا؛ تحرير الوسيله، امام خمينى(قدس سره)(م.1368ش.)، قم، نشر اسلامى، 1363ش؛ التغنى بالقرآن، لبيب السعيد، الهيئة العامة، 1970 م؛ تفسير آيات الاحكام، محمد على السايس، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م.1091ق.)، بيروت، اعلمى، 1402ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م.1354ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م.1112ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411ق؛ جامع الشتات، ميرزا ابوالقاسم القمى (م.1231ق.)، به كوشش رضوى، تهران، مؤسسه كيهان، 1413ق؛ الجامع الصغير، السيوطى (م.911ق.)، بيروت، دارالفكر، 1401ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ جمال القراء و كمال الاقراء، على بن محمد السخاوى (م.643ق.)، به كوشش الزبيدى، بيروت، دارالبلاغة، 1413ق؛ الجمع الصوتى الاوّل، لبيب السعيد، قاهرة دارالكاتب العربى؛ الجواب المفيد فى الفرق بين التغنى و التجويد، عبدالرحمن بن محمد دوسرى، دار اشبيليا، 1420ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م.1266ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ الديباج على مسلم، السيوطى (م.911ق.)، به كوشش ابواسحاق الحوينى، عربستان، دارابن عفان، 1416ق؛ رياض المسائل، سيد على الطباطبائى (م.1231ق.)، قم، موسسة آلالبيت(عليهم السلام)، 1418ق؛ زاد المعاد، ابن قيم الجوزيه (م.751ق.)، بيروت، الرسالة، 1412ق؛ سنن ابن ماجه، ابنماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1395ق؛ سنن ابى داود، السجستانى (م.275ق.)، به كوشش محمد عبدالعزيز، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م.458ق.)، بيروت، دارالفكر؛ شرح اصول كافى، محمد صالح مازندرانى (م.1081ق.)؛ صحيح البخارى، البخارى (م.256ق.)، به كوشش بنباز، بيروت، دارالفكر، 1418ق؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى، مسلم (م.261ق.)، به كوشش محمد سالم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ عون المعبود، العظيم آبادى (م.1329ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، الصدوق (م.381ق.)، به كوشش و ترجمه مستفيد و غفارى، تهران، صدوق، 1372ش؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م.852ق.)، بيروت، دارالمعرفة؛ فضائل القرآن، ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، دارالاندلس؛ فضائل القرآن، ابن حجر العسقلانى (م.852ق.)، به كوشش سيدالجميلى، بيروت، مكتبه الهلال، 1986 م؛ فن الترتيل، احمد الطويل، مدينه، مجمع الملك فهد، 1420ق؛ القاموس المحيط، الفيروزآبادى (م.817ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1417ق؛ قرآن پژوهى، خرمشاهى، تهران، نشر فرهنگى مشرق، 1372ش؛ الكافى، الكلينى (م.329ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل فى ضعفاء الرجال، عبدالله بن عدى (م.365ق.)، به كوشش سهيل زكار، بيروت، دارالفكر، 1405ق؛ كفاية الاحكام (كفاية الفقه)، محمد باقر السبزوارى (م.1090ق.)، اصفهان، مدرسة صدر مهدوى؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م.975ق.)، به كوشش صفوه السقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ مبانى موسيقيايى الحان، حسن سلطان پناه، قم، اسوه، 1382ش؛ المجازات النبويه، الشريف الرضى (م.406ق.)، به كوشش طه محمد، قم، مكتبة بصيرتى؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م.676ق.)، دارالفكر؛ مجموعه آثار، مرتضى مطهرى (م.1358 ش)،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 670
تهران، صدرا، 1377ش؛ المحجة البيضاء، الفيض الكاشانى (م.1091ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م.405ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411؛ مستدرك الوسائل، النورى (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، بيروت، 1408ق؛ مستندالشيعه، احمد النراقى (م.1245ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، 1415ق؛ مسند احمد، احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415ق؛ مصباح الفقاهه، تقرير البحث الخوئى (م.1413ق.)، توحيدى، قم، انصاريان، 1417ق؛ معانى الاخبار، الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361ش؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامه (م.620ق.) و عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ المكاسب، الانصارى (م.1281ق.)، تبريز، 1375ق؛ المكاسب المحرمه، امام خمينى(قدس سره)، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ منهاج الفقاهه، سيد محمد صادق الروحانى، انتشارات ياران، 1418ق؛ النبأ العظيم، محمد عبدالله درّاز (م.1379ق.)، دارالعلم، 1390ق؛ نظرات فى علم التجويد، ادريس عبدالحميد كلاك، الجنة الوطنية، 1401ق؛ النهايه، ابناثير مبارك بن محمد الجزرى (م.606ق.)، به كوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ الوافى، الفيض الكاشانى (م. 1091ق.)، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1412ق؛ وسائلالشيعه، الحر العاملى (م.1104ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412ق.
سيد عبدالرسول حسينى زاده
[1]. النهايه، ج3، ص391، «غناء».
[2]. النهايه، ج3، ص391، «غناء».
[3]. القاموس المحيط، ج2، ص1729؛ لسان العرب، ج10، ص135، «غناء».
[4]. التغنى بالقرآن، ص18 ـ 19.
[5]. فنّ الترتيل، ج1، ص157.
[6]. نك: كنزالعمال، ج1، ص604 ـ 609؛ بحارالانوار، ج89، ص190ـ191؛ مستدركالوسائل، ج4، ص273 - 274.
[7]. صحيحالبخارى،ج8، ص209؛ مسند احمد، ج1، ص172؛ امالى، ج1، ص24.
[8]. سنن ابن ماجه، ج1، ص424؛ امالى، ج1، ص25؛ مجمعالبيان، ج1، ص46؛ كنزالعمال، ج1، ص608.
[9]. نك: فتح البارى، ج9، ص59 ـ 60؛ امالى، ج1، ص24 ـ 28؛ تفسير قرطبى، ج1، ص10 ـ 17.
[10]. نك: نظرات فى علم التجويد، ص48 ـ 51.
[11]. الجمع الصوتى الاول، ص336؛ التغنى بالقرآن، ص35 ـ 37.
[12]. تفسير آيات الاحكام، ج3، ص180.
[13]. المجموع، ج20، ص231.
[14]. المغنى، ج1، ص806؛ ج12، ص47.
[15]. مجمع البيان، ج1، ص45 ـ 46.
[16]. كفاية الاحكام، ص86.
[17]. نك. تجويد استدلالى، ص357، «رساله تغنّى در قرآن».
[18]. تجويد استدلالى، ص357، «رساله تغنّى در قرآن».
[19]. الوافى، ج 17، ص218؛ الصافى، ج1، ص71.
[20]. مستند الشيعه، ج14، ص147.
[21]. التمهيد، ج5، ص197 ـ 221، «رساله ايقاظ النائمين».
[22]. الوافى، ج17، ص218 - 219؛ مجموعه آثار،ج4، ص554 ـ 556، «نبوت»؛ التمهيد، ج5، ص186.
[23]. مجمع البيان، ج1، ص46؛ كفاية الاحكام، ص86.
[24]. صحيح مسلم، ج2، ص192؛ المغنى، ج1، ص806؛ سنن ابى داود، ج1، ص331.
[25]. الديباج على مسلم، ج2، ص392؛ مستند الشيعه، ج14، ص147 ـ 149.
[26]. ر. ك: مستند الشيعه، ج14، ص148؛ الكافى، ج2، ص616؛ مستدرك الوسائل، ج4، ص273.
[27]. رك: تفسير آيات الاحكام، ج3، ص180؛ المغنى، ج1، ص805؛ المنير، ج29، ص197 ـ 198.
[28]. كنزالعمال، ج1، ص604.
[29]. الكافى، ج2، ص615؛ الجامع الصغير، ج2، ص414؛ وسائل الشيعه، ج6، ص211.
[30]. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج1، ص74 - 75؛ سنن الدارمى، ج2، ص474؛ المستدرك، ج1، ص575.
[31]. مجمع البيان، ج10، ص162؛ وسائلالشيعه، ج6، ص208.
[32]. الكافى، ج2، ص616.
[33]. همان، ص614؛ جمال القرّاء، ج1، ص98؛ نورالثقلين، ج3، ص169.
[34]. مسند احمد، ج4، ص283، 285، ج1، ص172، 175، 179؛ صحيح مسلم، ج2، ص193؛ شرح اصول الكافى، ج11، ص50.
[35]. الكافى، ج2، ص616؛ بحارالانوار، ج89، ص194؛ محجة البيضاء، ج2، ص232.
[36]. صحيح مسلم، ج2، ص193؛ المغنى، ج1، ص806؛ السنن الكبرى، ج1، ص230.
[37]. تفسير آيات الاحكام، ج3، ص180؛ المنير، ج29، ص197 - 198؛ المغنى، ج1، ص805.
[38]. التغنى بالقرآن، ص44، 49.
[39]. همان، ص45.
[40]. تاريخ ابن خلدون، ج1، ص426.
[41]. المجازات النبويه، ص223، 234.
[42]. الكافى، ج2، ص605؛ الكامل، ج4، ص17؛ بحارالانوار، ج89، ص192.
[43]. معانى الاخبار، ص279.
[44]. جواهر الكلام، ج41، ص49.
[45]. فتح البارى، ج9، ص57؛ فضائل القرآن، ابن حجر، ص143 ـ 144؛ فضائل القرآن، ابن كثير، ص56.
[46]. تفسير قرطبى، ج1، ص13.
[47]. الجواب المفيد، ص35.
[48]. معانى الاخبار، ص279؛ امالى، ج 1، ص 24؛ بحارالانوار، ج89، ص192.
[49]. تحريرالوسيله، ج1، ص497.
[50] ـ 5. الكافى، ج2، ص614؛ رياض المسائل، ج1، ص502؛ ج8، ص64؛ التغنى بالقرآن، ص42.
[51] ـ 5. الكافى، ج2، ص614؛ رياض المسائل، ج1، ص502؛ ج8، ص64؛ التغنى بالقرآن، ص42.
[52] ـ 7. المكاسب، ج1، ص310؛ المكاسب المحرمه، ج1، ص217.
[53] ـ 7. المكاسب، ج1، ص310؛ المكاسب المحرمه، ج1، ص217.
[54]. مصباح الفقاهه، ج6، ص315؛ منهاج الفقهاهه، ج1، ص439؛ جامع الشتات، ج2، ص378.
[55]. المحجة البيضاء، ج2، ص232.
[56]. التغنى، ص24؛ المجموع، ج20، ص231؛ فتح البارى، ج9، ص58.
[57]. السنن الكبرى، ج10، ص230.
[58]. نك، لسان العرب، ج15، ص136 - 137؛ امالى، ج1، ص24؛ تفسير قرطبى، ج1، ص14.
[59]. بحارالانوار، ج89، ص192.
[60]. كفاية الاحكام، ص86؛ نك: المكاسب، ج1، ص300.
[61]. الصافى، ج1، ص71 - 72؛ الوافى، ج10، ص35؛ التمهيد، ج5، ص181 به بعد.
[62]. كفاية الاحكام، ص86؛ مصباح الفقاهه، ج1، ص315.
[63]. وسائل الشيعه، ج6، ص210.
[64]. كفاية الاحكام، ص86؛ المكاسب، ج1، ص300.
[65] ـ 7. رياض المسائل، ج1، ص502؛ ج8، ص64.
[66] ـ 7. رياض المسائل، ج1، ص502؛ ج8، ص64.
[67]. نك: الاحكام الفقهيه، ص472 ـ 482؛ تفسير آيات الاحكام، ج3، ص181 ـ 183.
[68]. الاحكام الفقهيه، 472؛ شرح اصول كافى، ج11، ص47.
[69]. شرح اصول الكافى، ج11، ص47؛ فتح البارى، ج9، ص59.
[70]. التغنى بالقرآن، ص53.
[71]. آشنايى با قرآن، ج1، ص39.
[72]. قرآن در اسلام، ص136.
[73]. النبأ العظيم، ص101 - 102.
[74]. التغنى بالقرآن، ص39 - 40؛ تفسير المنار، ج9، ص554.
[75]. بحارالانوار، ج89، ص190.
[76]. التغنى بالقرآن، ص53.
[77]. مبانى موسيقيائى الحان، ص183.
[78]. زادالمعاد، ج1، ص135.
[79]. نك: جواهر الكلام، ج22، ص45 - 46؛ مستند الشيعه، ج14، ص124 - 125؛ تجويد استدلالى، ص337 ـ 349، «رساله تغنى در قرآن».
[80]. المكاسب، ج1، ص310؛ المكاسب المحرمه، ج1، ص226 - 227.
[81]. كفاية الاحكام، ص85؛ التمهيد، ج5، ص181.
[82]. التمهيد، ج5، ص203، «رسالة ايقاظ النائمين».
[83]. المكاسب، ج1، ص312 ـ 313.
[84]. رساله تغنى در قرآن، ص334.
[85]. التمهيد، ج5، ص205، 208، «رسالة ايقاظ النائمين».
[86]. المكاسب المحرمه، ج1، ص226.
[87]. امالى، ج1، ص25 - 26؛ فتح البارى، ج9، ص57.
[88]. امالى، ج 1، ص25 - 26.
[89]. تفسير قرطبى، ج1، ص13.
[90]. مجمع البيان، ج10، ص162.
[91]. المغنى، ج1، ص806.
[92]. امالى، ج 1، ص26 - 27.
[93]. فتح البارى، ج9، ص58؛ عون المعبود، ج4، ص240؛ النهايه، ج3، ص391، «غنا».